Bible

Say Goodbye

To Clunky Software & Sunday Tech Stress!

Try RisenMedia.io Today!

Click Here

1 Samuel 22

:
Farsi - PCB
1 داود از جَت فرار كرده، به غار عدولام رفت و طولی نكشيد كه در آنجا برادران و ساير بستگانش به او ملحق شدند.
2 همچنين تمام كسانی كه رنجديده، قرضدار و ناراضی بودند نزد وی جمع شدند. تعداد آنها به چهارصد نفر می‌رسيد و داود رهبر آنها شد.
3 بعد داود به مصفۀ موآب رفته، به پادشاه موآب گفت: «خواهش می‌كنم اجازه دهيد پدر و مادرم تحت حمايت شما باشند تا ببينم خدا برای من چه نقشه‌ای دارد.»
4 پس آنها را نزد پادشاه موآب برد. در تمام مدتی كه داود در غار زندگی می‌كرد، آنها در موآب بسر می‌بردند.
5 روزی جاد نبی نزد داود آمده، به او گفت: «از غار بيرون بيا و به سرزمين يهودا برگرد.» پس داود به جنگل حارث رفت.
6 يک روز شائول بر تپه‌ای در جبعه زير درخت بلوطی نشسته و نيزه‌اش در دستش بود و افرادش در اطراف او ايستاده بودند. به او خبر دادند كه داود و افرادش پيدا شده‌اند.
7 شائول به افرادش گفت: «ای مردان بنيامين گوش دهيد! آيا فكر می‌كنيد داود مزارع و تاكستانها به شما خواهد داد و همۀ شما را افسران سپاه خود خواهد ساخت؟
8 آيا برای اين چيزهاست كه شما برضد من توطئه كرده‌ايد؟ چرا هيچكدام از شما به من نگفتيد كه پسرم طرفدار داود است؟ كسی از شما به فكر من نيست و به من نمی‌گويد كه خدمتگزار من داود به ترغيب پسرم قصد كشتن مرا دارد!»
9 آنگاه دوآغ ادومی كه در كنار افراد شائول ايستاده بود چنين گفت: «وقتی من در نوب بودم، داود را ديدم كه با اخيملک كاهن صحبت می‌كرد. اخيملک دعا كرد تا خواست خداوند را برای داود بداند. بعد به او خوراک داد و نيز شمشير جليات فلسطينی را در اختيارش گذاشت.»
10
11 شائول فوری اخيملک كاهن و بستگانش را كه كاهنان نوب بودند احضار نمود. وقتی آمدند شائول گفت: «ای اخيملک، پسر اخيتوب، گوش كن!» اخيملک گفت: «بلی قربان، گوش بفرمانم.»
12
13 شائول گفت: «چرا تو و داود عليه من توطئه چيده‌ايد؟ چرا خوراک و شمشير به او دادی و برای او از خدا هدايت خواستی؟ او بر ضد من برخاسته است و در كمين من می‌باشد تا مرا بكشد.»
14 اخيملک پاسخ داد: «اما ای پادشاه، آيا در بين همۀ خدمتگزارانتان شخصی وفادارتر از داود كه داماد شماست يافت می‌شود؟ او فرماندۀ گارد سلطنتی و مورد احترام درباريان است!
15 دعای من برای او چيز تازه‌ای نيست. غلامت و خاندانش را در اين مورد مقصر ندانيد، زيرا اطلاعی از چگونگی امر نداشتم.»
16 پادشاه فرياد زد: «ای اخيملک، تو و تمام خاندانت بايد كشته شويد!»
17 آنگاه به گارد محافظ خود گفت: «تمام اين كاهنان خداوند را بكشيد، زيرا همۀ آنها با داود همدست هستند. آنها می‌دانستند كه داود از دست من گريخته است، ولی چيزی به من نگفتند!» اما سربازان جرأت نكردند دست خود را به خون كاهنان خداوند آلوده كنند.
18 پادشاه به دوآغ ادومی گفت: «تو اين كار را انجام بده.» دوآغ برخاست و همه را كشت. قربانيان، هشتاد و پنج نفر بودند و لباس‌های رسمی كاهنان را بر تن داشتند.
19 سپس به دستور شائول به نوب، شهر كاهنان رفته، تمام مردان، زنان، اطفال شيرخواره، و حتی گاوها، الاغها و گوسفندها را از بين برد.
20 فقط ابياتار، يكی از پسران اخيملک جان سالم بدر برد و نزد داود فرار كرد.
21 او به داود خبر داد كه شائول چه كرده است.
22 داود گفت: «وقتی دوآغ را در آنجا ديدم فهميدم به شائول خبر می‌دهد. در حقيقت من باعث كشته شدن خاندان پدرت شدم.
23 حال، پيش من بمان و نترس. هر كه قصد كشتن تو را دارد، دنبال من هم هست. تو پيش من در امان خواهی بود.»